به هم اتصال دادن دو تکه فلز یا پلاستیک و امثال آن که از هم جدا نشود، جوشکاری، جوشاندن کنایه از پیوند دادن، کنایه از به هم پیوستن و ترتیب دادن دو چیز مثلاً معامله را جوش داد
به هم اتصال دادن دو تکه فلز یا پلاستیک و امثال آن که از هم جدا نشود، جوشکاری، جوشاندن کنایه از پیوند دادن، کنایه از به هم پیوستن و ترتیب دادن دو چیز مثلاً معامله را جوش داد
دفعهً تکان دادن کسی را به قصد افکندن او و بیشتر از جای بلند به گودال و جایی پست، و ظاهراً این معنی بسبب بیمی که از افکندن کسی او را حاصل آیدبرخاسته است، تهدید کردن. ترسانیدن
دفعهً تکان دادن کسی را به قصد افکندن او و بیشتر از جای بلند به گودال و جایی پست، و ظاهراً این معنی بسبب بیمی که از افکندن کسی او را حاصل آیدبرخاسته است، تهدید کردن. ترسانیدن
رها کردن. آزاد کردن. آزاد گذاشتن. - ول دادن صدا، در تداول، آواز خواندن. سر دادن صدا. دادوبیداد کردن. آواز برآوردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). - ولش دادن، در تداول، ول دادن. (لغات عامیانۀ جمال زاده). رجوع به ول دادن شود. ، آزاد کردن کسی از زندان
رها کردن. آزاد کردن. آزاد گذاشتن. - ول دادن صدا، در تداول، آواز خواندن. سر دادن صدا. دادوبیداد کردن. آواز برآوردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). - ولش دادن، در تداول، ول دادن. (لغات عامیانۀ جمال زاده). رجوع به ول دادن شود. ، آزاد کردن کسی از زندان
در تداول عوام دفعالوقت کردن. مماطله. امروز و فردا کردن. سرگرداندن. سردواندن. سرپیچاندن. دفع دادن. به دفع دادن. به دفعالوقت گذرانیدن خواهش کسی را. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دول شود
در تداول عوام دفعالوقت کردن. مماطله. امروز و فردا کردن. سرگرداندن. سردواندن. سرپیچاندن. دفع دادن. به دفع دادن. به دفعالوقت گذرانیدن خواهش کسی را. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دول شود
به زور فروختن، رو گردانیدن، هنداخ دادن رو گردانیدن اعراض کردن، در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی یک یا چند سوار خود را تا حرف ضعیف با او برابری کرد (بیشتر این کار را برای تحقیر طرف کنند) طرح کردن
به زور فروختن، رو گردانیدن، هنداخ دادن رو گردانیدن اعراض کردن، در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی یک یا چند سوار خود را تا حرف ضعیف با او برابری کرد (بیشتر این کار را برای تحقیر طرف کنند) طرح کردن
زبان دادن پشت دادن وعده دادن پیمان کردن: برادرم به من قول داده این کار را انجام دهد، قرار دادن مقرر کردن: پس قول بر آن دادند (قریش با عبدالمطلب) که نزدیک آن زن (کاهنه) روند
زبان دادن پشت دادن وعده دادن پیمان کردن: برادرم به من قول داده این کار را انجام دهد، قرار دادن مقرر کردن: پس قول بر آن دادند (قریش با عبدالمطلب) که نزدیک آن زن (کاهنه) روند